فانوس خیس

ساخت وبلاگ
چی بگم؟رفتن اتفاق خوبی برای من رقم نزد بااینکه خیلیوقتاگفتم میرم ولی دلی نبودکه.اتفاقات عجیب غریبی بعدازرفتن اتفاق افتادگاهی اونقدردلم برات تنگ شد که نمیدونستمچیکاربایدبکنم؟کجابرم؟باکی حرف بزنم؟یااینکه جسمم وروحم خالی ازهرچیزی شد خالی ازهرعشق ودوست داشتنی خالی ازعشق بودن چیزکمی نیست داغون میشه ادم.تورفته بودی من رفته بودم وبین این همه فاصلهدلتنگی بیدادمیکرد اینبارها بیشترازهمیشه گریههاشدید ترازهمیشه وحرف ها...ادم منطقی ام میدونی .وقتی قرارنبودهیچ وقت بیای من گفتم اشکالینداره :) چون حتماصلاح نبوده که بیای یاحتیدوست داشته باشی بامن هم صحبت بشی.گاهی اوقات میگم اون کسی که دایرکتبده بهم بدون اینکه کسی بفهمه مثل همیشهمیتونست توباشی درحالی که من بودم دردودل کردم.یادوست داشتم نظرمو اون طوری بهت بگم کاری ندارم باگذشتت به اینکه چه اتفاقاتی باعثشده که نیای .من تویه برهه ای ازمشکلات بغلت کردم که هیچکیروکنارم اون موقع نخواستم .هنوزم نمیخوام.ولی مهم این بود توبودی که بغلت بگیرم.دیگه بعدازرفتنم نذاشتم حتی رویاتم ببینم وازرویای توهم رفته بودم.من پرازتوبودم همه ی منصبوربودم عاشق بودم سال های طولانیمن اعتمادداشتم به شدن به بودن به عشقموقعیتش پیش بیادبازم میگم من پشیمون نیستم هیچ وقت ازاینکه توروداشتم اینکه توروفهمیدم اینکه فوق العاده ترین هاروباهات تجربه کردماینکه بهت عشق ورزیدم اینکه دوست داشتماینکه ازدورکنارت بودم وارامش داشتم پشیمون نیستم هرکی بخوادبدونهتوروبافتخاراززندگیم تعریف میکنم مرد :)واینکه من همه ی تلاشموکردم به شدن ،بودن، عشق .رفتن من عذاب وجدان نداشت برای من چون من تلاشموتوهرموقعیتی واسه رسیدن کردم واسه موندن وا فانوس خیس...
ما را در سایت فانوس خیس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masma-14a بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:31